Thursday, December 14, 2017

کردستان ، علیرضا نابدل اوختای



از شاعر بخون خفتەء خلق، علیرضا اوختای
ترجمەء: مفتون

کردستان

آنک، کوههای  سر بر افراختە
بر مناعت این قلەها، چکمەهای خونین راهی نتوانند گشود
و آهوان این دامنەها
تیر صید افکنان بیگانە را آماجی نخواهند بود
چونانکە انسان کت بستەء اسیر
در غروبگاهان دلگیر
نە تبسمی بر لب خواهد داشت
و نە سرشکی بر دیدە.
*
درەهای عمیق، با آبهای جوشناک
بدانسان ژرف و پرجوش
کە انسان شاعری چون  " هژار " توانند پرورد
و آبهای " قزل اوزن " همیشە جاری این درەها
شیرین و آتشین
بدانگاە کە بە دیار ما فرا میرسند
سوزدل سالیان رفتە را بە ارمغان می آرند.
*
در سینەکش ها، بیشەزاران بلوط
بە گاە غروب، هر مرغی هزار دستان می سراید
و با این لالائی شیرین ، آهستە، آهستە
کردستان زیبا ، در خواب فرو میرود
*
همانند زنبقستانی کبود و انبوە
بوتەزاران توتون، از دامنەها بە دشتها گستردە میشوند
و در این پهنە، جوانگان و دوشیزگان
از برخاستن تا نشستن خورشید، تلاش میورزند،
*
این کوهساران دیرینە روز
این ایل و تبار مباهات اندوز
با همە همدرد، با ما همراە
ای سوختە در بسی آتش ، با هم بسوزیم ایدوست .
*
در کوهپایە، چراگاە خرم
در چراگاە، چوپان دژم
و بر لب چپان ، آن نی، کە غم جوانمردان را سر میدهد
آن غم کە، در بیستون فرهاد را بخون می آلاید
و زیبای زمان، گل دیارم، شیرین را ملول از جان میسازد
*
آنک، کوهساران سربرافراختە
بر این بلندیها ، چکمەهای خونین ، راهی نتوانند جست
گشتاوران آن، ڕاست بالایان خمیدە چشم اند
در دلهاشان عشقی بزرگ
عشقی از آندست کە در سینەء " صلاح الدین" بوتەء
آتش نهاد
و در افسانەهای رزم انسان ، بر کمر او شال همت بست .
*
تا آنگاە کە " قزل اوزن " چون سالاری محتشم روانە است
تا آنگاە کە ستارگان را بر خاک ، نگرشی شبانە است
بادا هر بار ، پالیزی کە خلق من کاشتە است
و پایدار، برادر ما؛ کردستان .

ماخذ :  پیغام امروز ، شمارە ١٩ ، چهارشنبە ٨ فروردین  ١٣٥٨ /  ٢٩ مارس ١٩٧٩
صفحە ٥

No comments: