کردستان ، علیرضا نابدل اوختای
از شاعر بخون خفتەء خلق، علیرضا
اوختای
ترجمەء: مفتون
کردستان
آنک، کوههای سر بر افراختە
بر مناعت این قلەها، چکمەهای
خونین راهی نتوانند گشود
و آهوان این دامنەها
تیر صید افکنان بیگانە را آماجی
نخواهند بود
چونانکە انسان کت بستەء اسیر
در غروبگاهان دلگیر
نە تبسمی بر لب خواهد داشت
و نە سرشکی بر دیدە.
*
درەهای عمیق، با آبهای جوشناک
بدانسان ژرف و پرجوش
کە انسان شاعری چون " هژار " توانند پرورد
و آبهای " قزل اوزن "
همیشە جاری این درەها
شیرین و آتشین
بدانگاە کە بە دیار ما فرا
میرسند
سوزدل سالیان رفتە را بە ارمغان
می آرند.
*
در سینەکش ها، بیشەزاران بلوط
بە گاە غروب، هر مرغی هزار
دستان می سراید
و با این لالائی شیرین ، آهستە،
آهستە
کردستان زیبا ، در خواب فرو
میرود
*
همانند زنبقستانی کبود و انبوە
بوتەزاران توتون، از دامنەها بە
دشتها گستردە میشوند
و در این پهنە، جوانگان و
دوشیزگان
از برخاستن تا نشستن خورشید،
تلاش میورزند،
*
این کوهساران دیرینە روز
این ایل و تبار مباهات اندوز
با همە همدرد، با ما همراە
ای سوختە در بسی آتش ، با هم
بسوزیم ایدوست .
*
در کوهپایە، چراگاە خرم
در چراگاە، چوپان دژم
و بر لب چپان ، آن نی، کە غم
جوانمردان را سر میدهد
آن غم کە، در بیستون فرهاد را
بخون می آلاید
و زیبای زمان، گل دیارم، شیرین
را ملول از جان میسازد
*
آنک، کوهساران سربرافراختە
بر این بلندیها ، چکمەهای خونین
، راهی نتوانند جست
گشتاوران آن، ڕاست بالایان
خمیدە چشم اند
در دلهاشان عشقی بزرگ
عشقی از آندست کە در سینەء
" صلاح الدین" بوتەء
آتش نهاد
و در افسانەهای رزم انسان ، بر
کمر او شال همت بست .
*
تا آنگاە کە " قزل اوزن
" چون سالاری محتشم روانە است
تا آنگاە کە ستارگان را بر خاک
، نگرشی شبانە است
بادا هر بار ، پالیزی کە خلق من
کاشتە است
و پایدار، برادر ما؛ کردستان .
ماخذ : پیغام امروز ، شمارە ١٩ ، چهارشنبە ٨
فروردین ١٣٥٨ / ٢٩ مارس ١٩٧٩
صفحە ٥
No comments:
Post a Comment